زبانحال امام موسی کاظم علیهالسلام
در دل حبسم و حبس است به دل فریادم فرصتی نـیـست که از سیـنـه برآید دادم سـالهـا میگـذرد رفـتـهام از یـاد هــمـه کـاش میکرد اجـل گوشـۀ زنـدان، یـادم طایر عـرش کجـا، قـعـر سیـهچال کجـا؟ من کـجـا بودم و یا رب به کـجـا افـتادم همه شب خُرم از آنم که در این گوشۀ حبس «هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم» زهـر یـکـبــار مـرا کـشت، خـدا میداند بارهــا سـوخـتـم و سـاخـتـم و جان دادم به امیدی که رضا لحـظـهای آید به برم سالها حـلـقـه صفت چشم به در بنْهـادم بال پرواز، شکسته است و پرم ریخته است چــه نـیـاز اسـت کـه صـیـاد کـنـد آزادم دل صـیـاد بُـوَد سنـگ و نــدارد اثــری گـیـرم از سینـه بـرآیـد به فـلـک فـریادم منـم آن لالـۀ پــرپــر شـدۀ دور از بــاغ که چـو گـلـبرگ خزان داد فلک بر بادم مـرهـم زخـم تـن خستـۀ مـن گـریه بـوَد چـشم «میثم» مگر از اشک کند دلشادم |